دیدار ها /سایت شخصی بیژن جمالی با آثار واشعار او وگزارش ازایشان

دیدار ها

مجموعه شعر های کتاب دیدار ها ی بیژن جلالی
 
 
 

 اشعار بیژن جلالی

    این بار با سکوت می گویم

          ولی فریاد می زنم

          تا سکوت را کسی

          نشنود

 

       من آخرین هستم

               برای گفتن آنچه

               اولین ها گفتند

               و سپس سکوت است

               و فراموشی است

               و خر دجال را می بینم

               که می آید

.

شبی نه چندان دور

و جایی نه چندان نزدیک

و مردی نه چندان آشنا

و روحی نه چندان شناخته

ولی دستی بزرگ که چون شاخه های رود

انگشتانش خاک را سیراب

و روح را سرشار می کنند

چهارمین دوره جایزه بیژن جلالی از دو شاعر پیش کسوت تجلیل می کند.

چهارمین دوره جایزه بیژن جلالی از دو شاعر پیش کسوت تجلیل می کند.

مراسم اهدای این جایزه پنج شنبه بیست ودوم دی ماه برگزار می شود

و طی آن از دو چهره پیشکسوت شعر معاصر ایران تقدیر می شود.ب

ه گفته احمد جلیلی - دبیر جایزه - این دو نفر از شاعرانی هستند که

 تاکنون کمتر به آنها پرداخته شده و حق شان ادا نشده است.

داوری این دوره جایزه بیژن جلالی را سیمین بهبهانی، کامیار عابدی،

 احمد جلیلی، علی میرزایی، بهاء الدین خرمشاهی، کامران فانی،

 صفدر تقی زاده، احمد غلامی، جواد مجابی و محمد شمس لنگرودی

 برعهده داشته اند.

روزنامه همشهرى

ایستادن در کنار شعر

بیژن جلالی» شاعر کلمات ساده و سطرهای کوتاه است. شعر او بدون هیچ پیچیدگی به جهانی شاعرانه تعلق دارد که نگریستن به آن جهان ممکن نیست مگر آنکه شاعر باشی. شعر «بیژن» در میان همهمه شاعران نیمایی و سپید و آنان که هنوز در شعر کلاسیک چنگ انداخته بودند، یک اتفاق بود.اتفاقی که هنوز هم زوایای آن پنهان است و تاثیر آن را نه در شاعران هم نسل او بلکه باید در شاعران پس از او جست وجو کرد. «بیژن جلالی» بدون آنکه شعر را عامیانه کند و بدون آنکه از زیبایی های آن بکاهد، به چند قدمی مخاطبانش می آید و آرام و بی صدا برای آنها زمزمه می کند و آن وقت مخاطب او انگار که از خواب خوشی برخاسته باشد، ناگهان در می یابد شعر در چند قدمی اوست.

 

در میان شاعران مدرن ایران شاعران متعددى بوده اند

که بسیار عمیق مى اندیشیده اند و نگاهى ویژه

به جهان داشتند و آن گاه از میان افکارشان

 پلى به کلمات و جهان شعر مى زدند و آنگونه که مى اندیشیدند

 شعر مى سرودند.

در این میان شاعران بسیارى هم بوده اند که شعر را صرفاً

 در کلمات و زبان جست وجو

 مى کرده اند و میان آنچه فکر مى کردند و آنچه مى سرودند

دره اى عمیق بود.

براى این دسته از شاعران، شعر صرفاً در چارچوب واژگان و حضور

 کلمه معنا پیدا مى کند

 و هر نوع تفکرى درباره جهان و آنچه در جهان است شبیه بیانیه

 شاعرانه است.

 اما در میان همه شاعران مدرن فارسى، بیژن جلالى و شعرش

 از ویژگى منحصر

 به فردى برخوردار است.«بیژن جلالى» شاعرانه مى اندیشد

و آنچه را که درباره آن

 فکر کرده با همان کلمات بسیار ساده و به دور از هر پیچیدگى

بیان مى کند.

براى او دو جهان شعر و اندیشه وجود ندارد. نه احتیاج دارد که پلى

 بین افکار و اشعارش

 برقرار کند و نه مى خواهد یکى را حذف کند. آنچه او مى گوید

 آن قدر ساده است

 که گاه شک مى کنیم آیا شعر است یا نه؟

 در واقع هیچ یک از فضاهاى زبانى یا

مفهومى بر شعر او حاکم نیست. اساساً هیچ چیز در شعر او

حکومت نمى کند.

 آنچه او به عنوان شعر مى نویسد کلمات ساده و بدون هیچ

 آرایه ادبى است.

او حتى تلاش نمى کند که کلامش آهنگین یا موزون باشد.

از این نظر در نگاه اول

 به نظر مى رسد که شعر او شبیه ترجمه شعر است.

اما حقیقت این است که او

جهان را همین طور درک کرده. به دنبال بازى هاى زبانى

در شعر نمى گردد و سعى

 نمى کند از مفاهیم ازلى و ابدى سخن بگوید. او ساده ترین

 و کوتاه ترین مفاهیم

را انتخاب مى کند و بیان مى کند دلیلى وجود ندارد که آنها

را از هستى اولیه شان

 دور کند.او زندگى را شاعرانه مى بیند پس اگر بخواهد

 آن را با بازى هاى زبان یا

حتى با وزن و آهنگ بیان کند دیگر از مفهوم دور شده است

 و این به آن معنا است

که از شعر دور شده است. بنابراین اتفاق مهمى که

در شعر «بیژن جلالى» مى افتد

 این است که «زبان» و «مفهوم» به نوعى یگانگى

 و اتحاد مى رسند.

 در حقیقت در شعر او این دو عنصر انطباق کاملى دارد که

 بها دادن به هر کدام به قیمت

 از دست دادن دیگرى و در نهایت از دست دادن شعر است.

با این وصف مهمترین عامل

 یگانگى این دو عنصر شاعرانه اندیشیدن اوست

وگرنه شعر او به زودى نابود مى شد.

در شعر «جلالى» طول هر سطر بسیار کوتاه است.

 اغلب اوقات هر سطر از ۲ یا ۳ کلمه تشکیل مى شود و

 در نهایت در طولانى ترین

مصراع ها شعر او به زحمت به شش یا هفت کلمه مى رسد.

کوتاه بودن مصراع ها

 یک اثر بسیار مهم در شعر او دارد. شعر او از سنت هاى ادبى

 به ویژه تشبیه و استعاره

 بسیار فاصله دارد. در شعرهاى او طول هر مصراع به زبان

این اجازه را نمى دهد که

در راه تشبیه سازى و استعاره پردازى وارد شود. با این همه گاه

در شعر او _ به ویژه

در پایان برخى اشعارش _ چیزى شبیه یک بمب منفجر مى شود.

یک مفهوم

غیرمنتظره و یا یک پایان غیرمنتظره از پس چند واژه کوتاه به

 یک باره فضاى شعر را متحول مى کند.

این مفاهیم نشان مى دهد که شعر او در بطن خود داراى

 پتانسیل و نیروى درونى بسیارى است.

 نیروى درونى اى که این کلمات ساده از ارتباط با

همدیگر به دست مى آورند.

 این نیرو را تنها شاعر است که مى تواند در میان

 این کلمات برقرار کند.

 از این جهت هر سطر از شعر خود به شعر کاملى تبدیل مى شود.

شاید به همین دلیل است که او شعرهایش را کوتاه و با ایجاز فراوان

مى نویسد. اما این کوتاهى و

ایجاز در ذات شعرها نهفته است و به هیچ وجه

 امرى قراردادى نیست و شاعر

پیشتر براى آنها تصمیم نگرفته است.

یکى دیگر از دلایلى که سبب  مى شود

شعر «بیژن جلالى» بیشتر به شعرهاى ترجمه شده شبیه باشد

این است که

او شعر را در شکلى تجربه مى کند که تا به حال شاعران ایرانى

 تجربه نکرده اند.

 در شعر او تشبیه و استعاره که جزء مهمترین ارکان ادبیات

 کلاسیک ایران است

کنار گذاشته مى شوند و در  پى آن دیگر آرایه هاى لفظى

 و زبانى از شعر دور

مى شود. شعر بیش از پیش به ذات و اصالت خود نزدیک مى شود

و زبان دیگر

 به عنوان عنصرى فرعى بر شعر بار نمى شود.

«جلالى» در شعر به تمام لحظه هاى

 زندگى توجه مى کند و این طور باور دارد

که همه این لحظات در شعر جارى است.

 اما یکى از فضاهایى که او بیشتر در شعر

استفاده مى کند «مرگ» و نیستى است.

 او «مرگ» را به عنوان یکى از مهمترین ویژگى هاى

زندگى مى بیند. _ شاید او در این

 بخش از صادق هدایت که دایى او هم بوده تاثیر گرفته باشد _

اما مرگ براى او نه

زجرآور است و نه چیزى غریب. او به گونه اى مرگ را

مى سراید که انگار پیشتر تجربه

کرده است، ب

خشى از زندگى است، زیبایى هاى خاص خود را دارد

 و وظیفه شاعر این است که زیبایى هاى نهفته

در ذات مرگ را تجربه کند.

مجموعه آنچه درباره «بیژن جلالى» گفتیم به روشنى

 آشکار مى کند که او شعر فارسى

 را در جریانى متفاوت تجربه کرد.

او بسیارى از آنچه شاعران فارسى استفاده مى کردند

را به کنارى نهاد و تنها به یک چیز متکى بود،

شاعرانه اندیشیدن.با این وصف عجیب

نیست که شعر او براى ما شبیه شعر ترجمه باشد

چرا که او از دنیایى متفاوت از آنچه

ما در ذهن داریم سخن گفته.

تفسیر روزنامه شرق