زندگینامه ء سهراب سپهری- شعری از فرزانه شیدا

 زندگینامه ء سهراب سپهری

سهراب سپهری یکی از چهره های شعر نو پارسی است.

او در سال 1307 در روز چهارم دی ماه در شهر قم به دنیا آمد.

او تحصیلات ابتدایی را در قم و دوره متوسطه را در شهر کاشان به پایان رساند

. پس از اتمام متوسطه به تهران آمد و در دانشگاه تهران در هنرکده نقاشی به تحصیل

 مشغول شد و در همان دانشگاه فارغ التحصیل شد. سپس با توجه به علاقه ای که داشت،

 با سعی و تلاش خود گارگاه نقاشی را تأسیس کرد و خالق آثار زیبایی شد.

 در طول عمر پر بار خود با مسافرتهایی که به کشورهای اروپایی و نیز ژاپن و هند کرد

و آثار زیبای خود را به معرض نمایش گذاشت. سهراب هنگامی که اولین مجموعه اشعار خود

را منتشر کرد.

 نظرات مختلفی در مورد شیوه شعر او از طرف محافل ادبی گفته شد،

 اما به مرور زمان مورد توجه قرار گرفت و به شهرت رسید.

سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر نیما بود، اما کم کم اشعارش شکل خاصی

 به خود گرفت و با دیگر اشعار متمایز گردید. از آثار این هنرمند می توان به:

مرگ رنگ (نخستین مجموعه)، زندگی خوابها، آواز آفتاب،حجم سبز، هشت کتاب،

از کنار چمن و صدای پای آب می توان نام برد. در اولین روز از

 اردیبهشت ماه سال 1359 سهراب این هنرمند بزرگ با زندگی وداع کرد.

 و  شعری از او:

شبی سرد است و من افسرده

 راه دوری است و پایی خسته

 نیرنگی است و چراغی مرده

 می کنم تنها از جاده عبور

 دور ماندند زمن آدمها

 سایه ای از سر دیوار گذشت

 غمی افزود مرا بر غم ها

 فکر تاریکی و این ویرانی

 بی خبر آمد تا با دل من

 قصه ها سازد پنهانی

 نیست رنگی که بگوید با من

 اندکی صبر،سحر نزدیک است

 هر دم این بانگ بر آرم از دل

  وای این شب چقدر تاریک است!

  خنده ای کو که به انگیزم؟

  قطره ای کو که به دریا ریزم؟

  صخره ای کو که بدان آویزم؟

 مثل این است که شب نمناک است 

دیگران را هم غمی هست به دل

 غم من، لیک غمی غمناک است

 سهراب سپهری

 شعری از فرزانه شیدا 

* تــکرارها مغــلوبــند ...

میــروم ...با تمامـــیت عــشق

با تـمامیــت آنــچه که ...رهــا کــردی

بــی هــیچ انـدوهــی

!!!

مـــیروم ..آری...

من نیز بی هیچ پاسخی

!!!!

مــیدانی کـه .... تــکرارها مغــلوبــند

اگـر به تکــراری همیــشگی

دل شکــــستنـم را

پاس بـــداری

و روحـــم را

زخمـی ءرنــج هــای عـاطــفه کنـی

!!

آنــگاه که خــود مــیدانــستی

دنیــایم در تــو زنـدگـی مــی کــند

و  بــی تـــو...

حــتی بــهانه ای نــخواهم جُــست

برای باز هم رفتن

!!!

پلـــکان رفــتن مــرا

یـک ...بیــک ...

تــو بــودی کــه مــی ساخـــتی

 در بــی خــیالی هـائی

کـه رنـجـشم را...پـــله های مــداوم

مــیزد

!!!

اکــنون اگــر برپــله ءآخــریــنم

گـــناه تـوســت

در خــشم های بیـــهوده ات

!!!

دیـــگر نگاهــی ...

به پــشت ســر نیــز...

نخـــواهم کــرد

دیــگر واژه هــای تـــکرار تــرا

که مـــدام..مــدام..مـــدام

آهـــنگ مــیزد

در ذهــن خــاطـــره ام

خـامــوش مـــیکنم

!!!

 بسیــار سـر کـردم

با  نغــمه های تـــو

چــه افســرده میروم

 در بیـصدائی محــض

امــا

دیگــر مــیروم...آری مـیروم

!!!

شعر از:فرزانه شیدا

14

مهرماه 1386

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد