اُرد بزرگ فیلسوف ایرانی - OROD BOZORG

 

ارد بزرگ  Orod Bozorg

خلاصه زندگی نامه  :

- بی شک ارد بزرگ برجسته ترین اندیشمند و فیلسوف حال حاضر ایران است .

- در سراسر نوشته های ارد بزرگ حس میهن پرستی و توجه ویژه به انسانیت و اخلاق دیده می شود.

- اندیشه های او در کتابی با عنوان آرمان نامه توسط امیر همدانی (محقق کشورمان) گرد آوری شده است .

- کتاب آرمان نامه تنها بیست روز پس از انتشار 30 هزار خواننده داشته است که از این نظر رکورد دار کتابخوانی در ایران است .

- تا کنون در دهها کتاب به اشکال گوناگون به طرح نظریات و افکار او پرداخته اند .

- فرزانه شیدا (پژوهشگر و شاعر ایرانی مقیم شهر اسلو در نروژ) در کتابی یازده جلدی بنام "بعد سوم آرمان نامه" اندیشه های ارد بزرگ در کتاب آرمان نامه را شرح و تفسیر نموده است.

- ارد بزرگ دو نظریه مشهور دارد به نام های قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه .

- دارای هواخواهان بسیار در رده های مختلف کشورهای آسیای میانه است .

- از دوستانش می توان به احمد شاه مسعود اشاره کرد و بسیاری معتقدند احمد شاه مسعود در پنج سال پایانی زندگی خود به خاطر ارتباط با او از یک چریک صرفا مذهبی تبدیل به یک مبارز ملی شد.

- داده های موتور جستجوگر گوگل نشان می دهد او پر طرفدارترین نخبه زنده ایرانیست .

- ریشه خانوادگی او را از شهر شیروان در شمال خراسان بزرگ می دانند هر چند او زاده شهر مشهد است .

- یاسمین آتشی نویسنده سرشناس داستانهای کوتاه تا کنون در صدها داستان خود از جملات ارد بزرگ بهره گرفته و می گوید : در مورد اندیشه ها و افکار ارد بزرگ مطالعات فراوانی داشته ام و به شخصه فکر می کنم ایشان بزرگترین متفکر حال حاضر ایران هستند .

- در کشورهای فرانسوی زبان و بخصوص سوئیس و فرانسه استقبال بسیاری از پندها و نصایح ارد بزرگ شده است لازم به ذکر است شکوهه عمرانی (مترجم و فعال اجتماعی و از همکاران فرهنگی سازمان ملل متحد در ژنو) بخشی از آرمان نامه را به زبان فرانسه برگردانیده است .


ارد بزرگ Orod Bozorg / Great Orod

برای دیدن پوستر در اندازه بزرگ بر روی تصویر بالا کلیک کنید

(( اُرد بزرگ OROD BOZORG))

سروده فرزانه شیدا / اسلو / نروژ / 1388


دراین دنیای وانفسا

گهی ویران گهی شیدا

گهی آواره ی دهری

گهی جا مانده در دنیا


رهم تاریک و گه خاموش

نه گرمی های یک آغوش

چه افسرده رهی رفتم

به قلبی خسته و مدهوش


نه نوری در ره تارم

نه شمعی در شب زارم

نه مهری تا که جان گیرد

درآن قلب ِ گرفتارم


دراین ره وه چه بیهوده

نه دلخوش یا که آسوده

رهی رفتم , بسی گُمره

به دل صد غصه آلوده


بناگه نور رخشانی

توگوئی در زمستانی

بدل گرمیِ بودن داد

به دل زآن درد و ویرانی


از او بس پرس وجو کردم

ز او دل زیرورو کردم

به عشقی با کلام او

به" شیدائی "چه خو کردم


کلامش آسمانی بود

چو اکسیر جوانی بود

به نامش " زندگانی " بود

و " نام او جهانی" بود


سخن از "مرد " دوران است

چو فکرش مایه ی جان است

میان هرکلام او
 
تو گوئی راز پنهان است 


در این دنیا دراین برزن

ز نام "او" بگو با من

بخوان" اندیشه ی" او را

به عشق دل, ز جان و تن


بگو: " اُرد بزرگ " ما

چه می گوید در این دنیا

"کلامِ او" چو آئین است

سخن در هر سخن گویا


سخن؛ حرفِ منو ما نیست

سخن ,از رنجِ فردا نیست

سخن," اندیشه ای ناب "است

چنین "اندیشه "هرجا نیست


کلامش روح جاویدان

وجودش مظهر ایمان

خدای فکر و اندیشه

به نام " اُرد" این ایران


کلامش روح هر شادی

به ویرانی چو" آبادی"

بخوان در هر کلام او

پیام سرخ  " آزادی" 

 

فرزانه شیدا 1388/ اُسلو/نروژ


زندگی نامه و بیوگرافی ارد بزرگ :

بی شک ارد بزرگ یکی از برجسته ترین اندیشمندان حال حاضر ایران است نگاهی سطحی به زندگی و آثارش ما را چنان شیفته خود می سازد که می توان با نوای صدایش رقصید و پیش رفت اندیشه های او وجوه مختلفی دارند که قوی ترین وجه آن توجه ویژه اش به اخلاقیات و پاک زیستی انسان است . توجه ویژه ارد به اخلاقیات باعث نمی شود رازهای زندگی مدرن امروز را در نظر نگیرد ، فرآیند و بازده اندیشه خردگرایانه او موجب پیراستن ناراستی هاست .

حوزه فلسفه اجتماعی اش ریشه در سنت ایران باستان دارد می توان او را میهن پرست ترین اندیشمند صد ساله اخیر ایران دانست جایی که می گوید :

ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند .
و یا :
میهن پرستی ، همچون عشق فرزند است به مادر .

بجز ایران بسیاری در کشورهای فارسی زبان حوزه فرهنگی ایران از مریدان ارد محسوب می شوند . این مسئله به جوانان و محیط های دانشگاهی ختم نمی شود گاهی در بین سیاستمداران و افراد نام آشنای کشورهای آنها هم می توان کسانی را دید که به جهات مختلف به او دل بسته اند بمانند این مطلب که از سایت موسسه مطالعاتی فرهنگی روسیه, آسیای مرکزی و قفقاز (ایراس) برداشت نموده ام :

خاطره ای از احمد شاه مسعود و ارد بزرگ :  

این خاطره حکایت از روابط نزدیک این دو تن دارد که در طی سالهای تنهایی احمد شاه مسعود و ظهور و قدرت دو چندان طالبان ، که کابل ، هرات و مزار در اختیار طالبان و نیروهای متجاوز پاکستان بود . هر روز دهها بار مناطق اندک باقی مانده بمباران می شدند و در آن هنگامه ، که افکار عمومی می پنداشت شیر تنگه پنجشیر ( مسعود ) به زانو در خواهد آمد، و اندک نیروی مردم افغانستان هم قربانی سیاستهای آمریکایی دولت پاکستان و عربهای متجاوز امارات واقع شود .ارد بزرگ ، احمد شاه مسعود را مورد حمایت خویش قرار می دهد و چنانچه در آن خاطره می خوانیم احمد شاه به شدت تحت تاثیر روح بزرگ او قرار می گیرد. در این خاطره زیبا می خوانیم ارد بزرگ هدیه ای برای احمد شاه مسعود می فرستد .آن هدیه در واقع یکی از آثار هنرمندانه اوست. تابلویی فوق العاده زیبا ، با تمی شگفت انگیز ...در آنجا شیر سنگی است که پایش زخم برداشته و آهوی ظریف و کوچک ، گونه خویش را بر زخم گذاشته تا خون بیرون نزند ... این تشبیه و استعاره زیبا گویای درک عمیق ارد بزرگ از شرایط نه چندان مناسب احمد شاه مسعود را داشت . و در ادامه آن خاطره می خوانیم وقتی احمد شاه آن اثر را از پیک ارد بزرگ ، در طی مجلسی دریافت می کند شدیدا منقلب و دگرگون می شود و چهره آرام و متین او به هم می ریزد او در آن جا از خواب شب قبل خود به نزدیکانش سخن می گوید بله خوابی که از ارد بزرگ ، یک اسطوره می سازد و برای قوم افغان آشنایی دیرین می شود ...

احمد شاه می گوید "خواب می دیدم پایم در نبرد زخمی شده و در آن هنگامه تنهایی مردی با لهجه ایرانی می گفت احمد شاه ناراحت نباش ، تو فرزند ایرانی !! . و در ادامه می گوید آن مرد بزرگ بسرعت پایم را می بست تا جراحتم التیام یابد"

 این خاطره زیبا از جهات گوناگون قابل ارز یابیست نگاه عمیق و مسئولیت شناس یک هنرمند را نشان می دهد.او خود می اندیشد ، احساس مسئولیت می کند و بدون آن که منتظر این و آن باشد دست به عمل می زند شاید امروز این خاطره با همان آدمهای اندکی که از آن خبر داشتند هیچ گاه گفته نمی شد و این راز همچون راز مرگ احمد شاه در دل تاریخ مدفون می شد ، اما! اما ارد مسئولیت خویش را پیش وجدان و آرمانهای خویش به انجام رسانیده است.او به هنر ایرانی به عنوان ابزاری می پردازد که می تواند قسمتی از خلقت انسانی که نیروی ست آسمانی ، را برای رهایی و کمال بشر بکار گیرد آثار او مادی نیستند و با نگاه مادی هم غیر قابل تفسیراند ، بقول دکتر مهرانفر برای شناخت ارد لازم است تائو ، فردوسی بزرگ و خیام فیلسوف را بشناسیم او از تائو لطافت و گذرایی و از فردوسی بزرگ هدف و آرمان مقدس و از خیام فیلسوف جهان فانی و بی ارزش را آموخته است.

احمد شاه مسعود به گفته یارانش در سفرها و منزلش در کنار قرآن دیوان حضرت حافظ را هرگز از خود جدای نمی کرد و ارادت خواصی به حافظ گرانمایه داشت .

آری داستان ارد داستان مردیست که عاشقانه سرزمین اجدادیش را ، فرزندان و تاریخش را دوست دارد اما این عشق موجب ستایشگری دائم و بی نتیجه گذشته نشده است . درسها و سخنان حکیمانه او این روزها از همه جا شنیده می شود صد ها هزار سایت و صدها نشریه روزانه کلام دلنشین او را تکرار می کنند و نسلی را با خود همراه نموده اند .

تصور این بود که جوانان ایران با اندیشمندان خویش قهر نموده اند اما امروز به خوبی شاهد موجی هستیم که همراه با اندیشمند معاصر آنهاست . ایرانیان هیچ وقت روشن اندیشان خویش را رها ننموده اند آنان بدنبال ندای حقیقی انسانهای آزاده اند . و او می گوید : رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی . و این ندا را امروز در گلوی خسته و غمگین ارد یافته اند اشک ها و غمگنانه های او نوای دل انگیز هزاران هزار مشتاق رشد و آرمانخواهی ایرانیان گشته است آن گاه که می گوید : یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست .

سخن گفتن از ارد OROD کار ساده ای نیست او و خواست هایش را نمی توان در یک مجموعه کوچک و یا حتی دریک کتاب تعریف نمود آنچه من از این نابغه معاصر کشورمان می دانم آنست که زاده شهر توس نو (مشهد )است اما پدرش و اصلیتش از دیار شیروان یکی از شمالی ترین شهرهای خراسان بزرگ است و از این رو مردم شیروان به او "بزرگ شیروان" می گویند .  از طرف مادر نسب اش یه ایل قشقایی شیراز می رسد . ترکهای شمال خراسان و ایل قشقایی هر دو بخشی از باقیمانده دودمان سلجوقیان و پارتهای خراسان هستند . چنانچه می دانیم هزار سال قبل سلجوقیان ایل بزرگی در ناحیه آمودریا و فرارود بودند (ناحیه ای که همکنون کشورهای تاجیکستان ، جنوب شرقی ازبکستان ، شرق ترکمنستان و قسمت شمالی افغانستان است ) سلجوقیان مسعود جانشین محمود غزنوی را از سلطنت به زیر کشیدند و رفته رفته گستره ایران را تا مدیترانه پیش بردند سلجوقیان گسترده ترین حکومت ایرانی را پس از اسلام بر سراسر منطقه گسترانیدن بازماندگان آنان در نواحی از مناطق شمال خراسان و منطقه بختیاری ایران ساکن شدند . بله خواجه نظام الملک توسی صدر اعظم دولت سلجوقی در سایه قدرتی که از علم و اندیشه های فردوسی بدست آورده بود ، توانست از خرابه غزنویان ، نظام اداری و اجتماعی درخشانی همچون تاسیس مدارس نظامیه و بفرمان ملک شاه سلجوقی که عاشق فرهنگ نیاکان و فردوسی بود تقویم خورشیدی ( جلالی ، شمسی ) را با کمک خیام و گروهی دیگر از نخبگان سرزمینمان ایران در مقابل هجری قمری تازیان ایجاد نمود .
مهمترین رکن اداره کشور در این دوره در اختیار مجلس ریش سفیدان بود آنان امرا و پادشاهان دودمان سلجوقی را بر می گزیدند و از قدرتی نظارتی و گاها تنبیهی برخوردار بودند ( شبیه سلسله اشکانیان )آنان معتقد به اصل فکر برتر بودند شاهنامه فردوسی و صدها اثر تاریخی دیگر را احیا کردند آنان حاکمیت تازیان (اعراب) را بطور کلی در خاورمیانه محدود به منطقه شبه جزیره عربستان نمودند نکته جالب در مورد گسترش حاکمیت این قوم بزرگ وجود داشت و آن مطلب این است که آنها هیچ گاه به شهرهای بین راه وارد نمی شدند تنها سفیری را به داخل شهر مربوطه می فرستادند و اولین خواستشان آن بود که دیگر خطبه ای به نام خلیفه بغداد خوانده نشود و رسما حکومت سلجوقی را بپذیرند .ذکر این حوادث تاریخی باعث می شود بهتر با اندیشمندی آشنا شویم که بر پیرامون خود دارای شناخت و ریشه است بقول حکیم فردوسی:
پدر چون به فرزند ماند جهان ........کند آشکارا برو بر نهان
گر او بفگند فر و نام پدر ...............تو بیگانه خوانش مخوانش پسر
کرا گم شود راه آموزگار ...............سزد گر جفا بیند از روزگار
به نظر من ما با شخصیتی روبرو هستیم که در این پیشینه کهن شناور است اهل خرد همواره در دوران زندگی این جهانی خویش در چنین وضعیتی قرار دارند . شما به زندگی سراسر رنج و اندوه فردوسی بزرگ نظری بیفکنید و سپس هزار سال بعد در همان شهر و همان خاک اخوان ثالث متولد می شود رشد می کند برگ می دهد و شاخسارش پر میوه می شود با همان غمها و همان محنت ها با همان آواز با همان آثار تراژیک ...
هر چند خود اخوان داشتن ریشه باستانی خویش را در قالب شعری رد می کند
اما اگر این ریشه نبود سفارش نمی کرد در کنار فردوسی بزرگ دفنش کنند ...
آری اُرد نیز با آثارش از ریشه های مشترکی سخن می گوید که شاید امروز در مرزهای کنونی ایران نباشد اما روان او همچنان در دره های شگفت انگیز بدخشان و کوههای مرتفع پامیر و رود بزرگ جیهون پرواز می کند
وقتی او را در حال صحبت با تاجیکان و یا اهالی شمال افغانستان و یا جنوب ازبکستان که گاها برای دیدنش می آیند می بینید متوجه می شوید که پرواز روح در دل تاریخ یعنی چه ، آنوقت که چشمان متعجب و مبهوت میهمانان را می بینید با آهنگ صدای او همراه می شوید و به ژرفای روان او فرو می روید .

اندیشمند و متفکر ایرانی که نظریات شگفت انگیز او موجب جلب و گرایش بسیاری از علاقمندان به علوم انسانی و بعضا علوم سیاسی شده است . ارد بزرگ به نوعی معمار است ، او از آینده ایی سخن می گوید که می تواند ایران را به جایگاه اصلی خود باز گرداند . شاید مهمترین نظریه او یعنی قاره کهن خود به تنهایی بتواند بیشترین تغییرات را در سطح روابط خارجی ایران و 19 کشور اطراف آن بوجود آورد . او به صراحت از تبانی شرق و غرب برای بلعیدن حوزه فرهنگی مرکز جهان ( که ایران در قلب آنست) یاد کرده است نظریه او مبتنی بر سخن فردوسی است که می گوید سلم و تور دو فرزند فریدون که یکی بر غرب و دیگری بر شرق جهان حکومت می نمودند برای تصاحب سرزمین ایرج حاکم منطقه قاره کهن (نامیست که ارد بزرگ بر منطقه ای از کشمیر تا مدیترانه نهاده است ) را می کشند . و او می گوید قاره کهن امروز توسط آسیا و اروپا بلعیده شده است . و چین با شروع بحث جاده ابریشم بدنبال افکار استعماری است حال آنکه این جاده ، راه انتشار فرهنگ غنی ایران به شرق و غرب بوده است و نمونه آن افکار میترایزم و شاهنامه فردوسی ماست که هر دو را با جعل اسامی چینی ها از آن خود می دانند .

او به ساختارهای سیاسی کشورهای محدوده قاره کهن نظری ندارد او همه را دعوت به همگرایی می کند او با دلایل بسیار ثابت می کند اگر این 20 کشور دست در دست یکدیگر بگذارند ساختاری بسیار قدرتمندتر از اتحادیه اروپا خواهند یافت .

ادامه مطلب ...

در کجا؟؟؟؟

 

در کجا؟؟؟؟ 

پای میکشم در خود ..

گوشه ی انزاوا روم این دم

لحظه ها را سپرده ام بر دهر..

مهد رویا وآرزو را هم....

ساعت و لحظه را نمی پرسم

خسته از تیک تاک محزونم...

بیش از این از جهان وانفسا

نقش خود را دگر نمیجویم

هرچه بوده به قدرتم کردم

باز هم دیده ای پر ازخونم!!!

رنگ رویا نمی کند شادم

خسته از هرچه آرزو هستم

 دست در دست باد خواهم داد

تا که شاید ز غصه ها رستم

میروم گوشه های تنهائی

تا ببینم که باخودم هستم!!!

روز وشب از برای بودن دل

دست وپائی زدم در این خرابه ودشت

بی هر آن رامش دلم سر شد

روزگاری که بر دلم بگذشت

اینهمه عاقبت چه حاصل داشت

آخر زندگی به باغ جهان

باید این کشته را بجا بگذاشت

رفت و از زندگی وداعی کرد

دست خالی ز مهد دنیا رفت

پای  از آرزو   کشید و  رهید

باز  هم  یگانه ...تنها   رفت...

با دلی مانده پیش یار وعزیز

نیمه کاره، ز قصه ها  دل  کند

هرچه بگذشته را ز خاطر برد...

و دوباره جهان بودن را

به همان صاحب گذشته سپرد !!!

با تو از یأس سینه حرفی نیست

هرگز از یأس خود  دلم نشکست

هرچه   کردم   برای بودن  بود

هرچه را  که برآمده  از  دست!!!

تا   که  امروز  را   نظر  کردم

زندگی را به چشم تازه ی خویش

دیدم  از  عمر  خود  گذر  کردم

بی سبب می برم دلم را پیش!!

گرچه  هرگز  به راه  رفتن ها

بی هدف  ره  نرفته ام   یکدم

باز  هم   اسیر     تردیدم

در سوالی که سر دهم هردم:

من به عمرم ...به خویش... بد کردم؟؟؟!!!

زندگی قصه ای ز تکرار است

قصه ای  در نهایتش   مردن

پای   دیوار    آرزو ها    نیز

 غصه ها از صمیم دل خوردن!!!

کرده ام بعد از این رها خودرا

دست  دنیای  فانی  و غمناک

رخصت   بیشتر     نمیخواهم

این مرا بس که ره سپردم پاک

در هر آن لحظه های بودن خویش

در   هر آنچه به   زندگی بگذشت!!!

مانده ام    در کجای    این  بودن

ورق   زندگی   زمن   برگشت

در کجا   دل رها شد  و   هرروز

این   دل غم    کشیده ام بشکست؟!

مانده ام من کجای بودن بود

مانده ام من کجای بودن بود

که   ز چشم  جهان   دلم   افتاد

روزگارم   تهی     نمیگردد

با هرآنچه   به زندگی  رخ داد

گرچه دل هم ، میان بودن ومرگ

باز در  زیرپای غم افتاد!!!

دهم بهمن 1385از ف.شیدا  

 

" رحمت "

 

 

" رحمت "
تو گلی یک گل باز

تـو نگاهت همه راز

تـو سر انجام منی

تو همان خورشیدی

تو پر از شقایقی

تو خود حقایقی

تـو امیدی تو امید

ولی از من تو نداری خبری

که در این حسرتگاه

پر دردم ؛ پر درد

تـو همان ستاره ای

یک ستاره سهیل

تو همان پرنده ای

یک پرنده قشنگ

تو همان شعر منی

تو همان بیتی و من قافیه ام

تـو ندایی ؛ تو ندا

تو پر از یکدلی و نور خدا

تـو صبایی تو صبا

که از آن راه دراز آمده ای

تو صدای خوش یک آهنگی

تو همان جوی پر از خوبی و آبی رنگی

تـو سرودی تو سرود

تـو سرود عشقی ؛ تو نوای سازی

تو خود شیدا و تو دل شیدایی

تو همان درخت پر بار صداقت هستی

تو همان فرشته ای

تو همان سرمه چشمان منی

تو همان داغی دستان منی

تو همان وسوسه دلچسبی

تو همان رنگ تبسم هستی

تــو همان بارانی

پس تو ای رحمت یا رب تعالی تو ببار .

*****
" همیشه چشمی که قشنگه پاک نیست

ولی ؛ چشمی که پاکه همیشه قشنگه

پاک ترین نگاه ها مال پاک ترین چشم هاست

و پاک ترین چشم ها مال پاک ترین دل هاست " 

 
شاعر : پـوریا فـرهمند  


_________________ 
www.puriya-a.blogfa.com
www.puriya-godpanic.blogfa.com
برای خواندن کل اشعار لطفا از وبلاگ ها دیدن فرمایید
" باقی بقای خوبان ؛ آرزومند آرزوهایتان - پـوریا فـرهمند