بزرگمهر (شمیم)موضوع:فرهنگی و اجتماعی

بزرگمهر (شمیم)
 
 
 
 
 
   
    بزرگمهر به قلم شمیم
 
 
بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان(سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ[۱]٬
 
 وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی بود. در برخی نوشتار
 
 بزرگمهر با برزو یا برزویه پزشک دربار انوشیروان یکسان
 
 انگاشته شده است که شاید به دلیل هم‌زمانی این دو بوده باشد.
 
 

نخست بزرگمهر برای آموزش و پرورش فرزند انوشیروان،
 
هرمز گماشته شده‌بود. هرمز نسبت به بزرگمهر خوش رفتاری ننمود
 
 و استاد را از خود آزرد، اما سپس از کرده خود پشیمان شد و
 
 جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا آنکه به وزارت رسید و
 
در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود.

خردمندی و تدبیر

داستان‌های بسیار از خردمندی او گفته‌اند. از داستان‌های مشهور
 
 بزرگمهر پاسخی است به این پرسش در پیشگاه انوشیروان داده است:

که بزرگ‌ترین بدبختی چیست؟

فیلسوف یونانی گفت پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری
 
 با هم باشد، دانشمند هندی گفت بیماری های جسمی که با دردهای روحی
 
 فزون گردد، بزرگمهر گفت که آدمی ببیند که عمرش در حال به
 
 پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده باشد، این بدترین بدبختی هاست.
 
این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر
 
 در برابر دانشمندان و فیلسوفهای خارجی نمایان شد.

همچنین گویند وقتی پادشاه هند دستگاه شطرنج نزد پادشاه ایران فرستاد،
 
 بزرگمهر اسرار آنرا کشف کرد و در برابر بازی نرد را اختراع نمود.
 
 این رویداد در متنی پهلوی بنام چترنج نامک آمده است.
 
 نوشتاری بزبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ
 
بزرگمهر پسر بختگان بدو منسوب است که دارای ۴۳۰ کلمه است.

همچنین در جوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامه ای
 
 به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی معما گونه نوشته شده بود.
 
 همه دانشمندان بزرگ شهر جمع شدند تا نامه را بخوانند،
 
 اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آنرا فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد.
 
منبع : سایت شعر نو
 
 
نوشته شده در سه شنبه 24 اردیبهشت 1387 - 14:33:32 ارسال از هدی به نژاد (شمیم)

فلسفه مورچه...

سلام خدمت تمامی دوستان عزیزم من واقعا نتونستم از

 این مطلب بگذرم و پست نذارمش چون خیلی جالب

 و پر محتواست امیدوارم ازش درس بگیرید...

 

از وبلاگ موفقیت به قلم آقای سعید:

http://f10.blogsky.com/ 

 

مورچه ها در سراسر دنیا دیده می شوند و تعدادشان بسیار

 زیاد است ولیکن  زندگی مورچه ها سرشار از  فلسفه است

و بیایید با هم چند نمونه از آن را مرور کنیم و بیندیشیم و ..............

 

مورچه ها:

 

1.بسیار پرتلاش اند.

 

2. راههای گوناگونی را جستجو می کنند.

 

3. از مانع عبور می کنند؛ هر اندازه بزرگ یا خطرناک باشد.

 

4.اگر عبور از مانع ممکن نباشد، مانع را دور  می زنند.

 

5. تا به هدفشان نرسند، دست از راه رفتن بر نمی دارند ؛ حتی در سر بالائی های مسیر  می افتند ولی دوباره ادامه میدهند و بیشتر سعی و تلاش میکنند .

 

6. بااحتیاط اند.

 

7. اتحاد دارند؛ هیچ کدام تنها با دشمنان نمی جنگند.

 

8.زندگی دستجمعی دارند و هیچ مورچه ای تنها زندگی نمی کند.

 

9. با هم  و در کنار هم و با تقسیم کاری شگفت انگیز زندگی می کنند.

 

10. روح صرفه جویی دارند؛ آنها هیچ وقت تمام آذوقه زمستانی را نمی خورند و همواره در لانه خود غذای چند سال آینده را آماده دارند. با این روش، در زمستان سرد و سخت، غذای کافی دارند.

 

11. عاشق آفتاب اند. در زمستان، هنگامی که هوا آفتابی می شود، آنان بیدرنگ از لانه گرم خود بیرون می آیند.

 

12- در اثر ممارست آنقدر ورزیده شده اند که گویند قویترین موجود روی زمین است زیرا که چندین برابر وزن خود را میتوانند از روی زمین بلند کند .

 

   بله، مورچه های کوچک به انسان فلسفه زندگی می آموزند! مورچه ها با عمل خود به ما نشان می دهند که هرگز ناامید نشویم؛ محتاط باشیم؛ با آرزو مأنوس شویم؛ تمام توانمان را برای موفقیت به کار گیریم؛ قدر نعمتهای خدا را بدانیم؛ صرفه جو باشیم؛ از کنار هم بودن لذت ببریم؛ با هم آینده را بسازیم؛ از تنهایی گریزان باشیم؛ منافع جمع را بر منافع خودمان ترجیح دهیم و حال

 نظر شما چیست ؟


روزگار غرىبىست دکتر جان(میبدى)از محمد حسین میبدى

روزگار غرىبىست دکتر جان(میبدى)موضوع:ادبی و هنری
منبع:
 
روزگار غرىبىست دکتر جان(میبدى) تا حال حرف زدن زبان را می شنیدم، حرف زدن قلم را می خواندم، حرف زدن اندیشیدن را، حرف زدن خیال را و حرف زدن تپش های دل را، حرف زدن بی تابی های دردناک روح را، حرف زدن نبض را در آن هنگام که صدایش از خشم در شقیقه ها می کوبد و نیز حرف زدن سکوت را می فهمیدم ... ببین که چند زبان می دانم!



من می دانم که چه حرف هایی را با چه زبانی باید زد، من می دانم که هریک از این زبانها برای گفتن چه حرف هایی است.

حرف هایی است که باید زد، با زبان گوشتی نصب شده در دهان، و حرف هایی که باید زد اما نه به کسی، حرف های بی مخاطب، و حرف هایی که باید به کسی زد اما نباید بشنود. اشتباه نکنید، این غیر از حرف هایی است که از کسی می زنیم و نمی خواهیم که بشنود، نه، این که چیزی نیست. از اینگونه بسیار است و بسیار کم بها و همه از آن گونه دارند؛ سخن از حرف هایی است به کسی، به مخاطبی، حرف هایی که جز با او نمی توان گفت، جز با او نباید گفت، اما او نباید بداند، نباید بشنود، حرف های عالی و زیبا و خوب این ها است، حرف هایی که مخاطب نیز نا محرم است!

این چگونه حرف هایی است؟

این چگونه مخاطبی است؟

« دکتر علی شریعتی »

نوشته شده در دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 - 17:51:16 ارسال از محمد حسین میبدى