۴خرداد -۱۳۸۷
ما را پنهان ساخته است!
ابرها ز خشم بارورند!
سینه ها ز شعله افروخته اند!
باران اشک با رعدی
سیلاب خشم آفریده است.
گرد و غبار و درد
ما را فرا گرفته است
ای اشکها ببارید!
از گونه ها نیز فراتر روید!
که در پستوخانه دل
بغضی به بمب بسته اند
ای رعد ای بغض بغرید!
ای اشکها ببارید،سیل شوید
خانه و تن،همه
خاک و درد گرفته اند
ای باران اشک!
در انتظارت عمری
لحظه شمرده ام!
و اینک ترا یافته ام.
ما در خویش آلوده ایم!
ما به اشکی محتاجیم!
درد،رنج،چرک و خاک
ما را فرا گرفته است!
ای ابرها برما ببارید
ای قطره های باران!
ای چکیده از چشمان!
ما را بشویید!
مرسی وبلاگ شما خیلی قشنگه
با سلام روز خوش
خیلی کار قشنگی کردید این شعر از آقای احمد پور اینجا قرار دادید
این شعر بسیار زیبا و همچنین نشانگر توانایی شاعرش است
باقی مطالب این وبلاگ را خواندم که نشانگر تلاش مثبت شماست خیلی مفید است
با تشکر موفق باشید
سلام سارا جان
مرسی که آمدی
و خوشحالم با وبلاگت آشنا شدم...
سلام خانوم
خانه ی زیبایی داری
ممنون که سر زدی
شاد باشی
سلام
اپ زیبا و وبلاگ پر محتوایی دارید
ممنون از این که به من سر زدید
ببار باران
بی بهانه ببار
...
سلام
خوبی؟ وبلاگ جالبی داری امیدوارم در کارت موفق و پیروز باشی
اگر وقت داشتی به وبلاگ ما هم یه سر بزن
مطمئناَ پشیمون نمیشی
منتظرت هستیم
برای تبادل لینک هم حاضرم شما چطور؟