فروغ فرخزاد - شعری از فرزانه شیدا

 
زندگینامه فروغ فرخزاد
 
 
 

در دی ماه 1313 در تهران کودکی چشم به جهان هستی گشود که بعد ها

 

همگان را غرق در حیرت کرد 12 سال پیش از در گذشت اولین شعر

 

ش را به جامعه روشنفکر سپرد و همان هفته بود که صدهاهزار نفربا

 

  خواندن شعر بی پروای او با نام شاعره ای آشنا شدند که چندی بعد به

 

 اوج شهرت رسید و آثارش هواخواهان بسیار یافت ودر همان روز ها

 

بود که یکی از شاعران معروف آن را در بی پروایی به حافظ تشبیه

 

 کرد و نوشت : ((که اگردرقدرت بیان هم به پای لسان الغیب برسد ،

 

 حافظ دیگری خواهیم داشت .))

 

 فروغ غم زده و بهانه گیر ، حساس که با کوچکترین  بهانه ساعت ها

 

با صدای بلند گریه می کرد . او عاشق قصه بود ، مادر بزرگ قصه

 

 های قشنگی می دانست واویک لحظه مادربزرگ را تنها نمی گذاشت .

 

اولین شعر او به سبک نو شروع شد که با مصرع ((دور از اینجا دور

 

 دور از اینجا دور)) شروع شد او در شعر هایش بی آنکه شعار بدهد

 

 یا فلسفه ببافد با آرزوهای مردم ساده همدلی می کند فروغ زبانش با

 

زبان مردم عادی یکی بود و آنچنان مانوس و زیبا بود گفته است :

 

 

 

من خواب دیده ام که کسی می آید

 

من خواب یک ستاره قرمز دیده ام

 

و پلک چشمم هی می پرد

 

و کفشهایم هی جفت می شود

 

وکور شوم اگر دروغ بگویم

 

من پله های پشت بام را جارو کردم

 

و شیشه های پنجره را شستم

 

او این شعر را از زبان یک دختر دم بخت گفته که آرزومند است

 

 کار و بار شوهر آینده اش رونق بگیرد .

 

فروغ به زبان های : ایتالیایی ، آلمانی  و فرانسه  کاملا مسلط  بود .

 

وی کار سینمایی نیز انجام می داد که از طرف گلستان فیلم در سال

 

 1338 به انگلستان سفر کرد تا درباره ی کارهای تشکیلاتی فیلم

 

 مطالعه کند و پس از بازگشت از سفر کوششهای فراوانی در زمینه

 

فیلم برداری  آغاز کرد و توانست موفق به ساخت فیلمی شود که هم

 

 در آن بازیگر بود و هم تهیه کننده ، موضوع این فیلم  درباره ی

 

مراسم خواستگاری بود البته کارهای سینمایی او به اینجا ختم

 

نمیشود واین کارها عبارتند از :

 

((آب وگرما)) ، ((دریا گلستان)) ،

 

((این خانه سیاه است )) .

 

و سرانجام در سال 1345 فروغ در تصادف رانندگی جان باخت و

 

زمین بار دیگر عزا پوش شد و آسمان  گریست و  این هدیه را در

 

 خود جای داد .

 

مرگ فروغ جامعه را تکان داد وپیر و جوان

 

 وروشنفکران وحتی مردم ساده را داغدار کرد . خود او در نوشته

 

 ای اعلام کرده بود همیشه می ترسیدم زودتر از آنچه فکر می کنم

 

 بمیرم و کارهایم نیمه  تمام بماند و این افسوس بزرگی است .

 

 

 افسوس و صد افسوس که او ازمیان ما رفت روحش شاد این یگانه

 

 دردانه شعرادبیات پارسی .

 

 

دیوان اشعار :

 

 

من از نهایت شب حرف می زنم

 

من از نهایت تاریکی

 

و از نهایت شب حرف میزنم

 

اگر به خانه ی من آمدی برای من

 

ای مهربان چراغ بیاور

 

ویک دریچه که از آن

 

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم .

Foroogh's tomb is located in Zahir o-dowleh cemetery, Darband, Shemiran, Tehran.

 


 

در باران

آندم که تندری

فریادهای خفته ...در بغض باران را

از بند میرهد

آزرده از سکوت

با خنجری ز رعد!

آندم که رنگ رنگ گلهای خیال

را قطره های باران

 پر پر میکند

در باغ اندیشه های عشق

در ترانهء رویا !

آندم که ...  دیدگان باز بیداران

درس عشق را ...دنبال میکند

از دفتر محبت

با  الفبای   امید !!

آندم که نجوای پُر آهنگ عاشقی تنها

در خلوت عشق

نشسته در خلوت شب

بر خورده بر... دیواره های تنهائی

در کوچه  های باران دیدهء  شهر

می گذرد

ره یافته از پنجرهء  باد ... در انتظار!!

من همچو باد

از سرزمین خشک نومیدی

باز خواهم گشت

 وبر پنجره گشودهء خانه ء عشق تو

سر خواهم کشید

با عشق با وفا

تا ترا در خلوت

شاعرانهء شب همراه باران

همنوا شوم

بازمزمه های رود جاری عشق

در شریان ء مقدس مهر

تا شب باران زده را

خلوت نشین ءشب تنهائی باشم

....آه ...

بدون ماه

بدون سوسوی دلنواز ستارگان

اگرچه ...در باران

اما...اما

با تو ...تو و.....تو

از:

فرزانه شیدا

۱۳۶۷ شنبه /شهریور ماه

 

*کتاب ذرات طـلا ئــی ۱و۲  *

(سخنان بزرگان اروپا ودیگر کشورهای جهان)

ترجمه: فرزانه شیدا را در سایت  جاودانه ها (نشریه اینترنتی‌)

مطالعه بفرمائید

(با تشکر از آقای امیر همدانی مدیریت سایت جاودانه ها)

http://iran.blogme.com/

فـرزانه شیــدا : گناهم چیست؟

 گناهم چیست؟

میان سیـنه فریادیست

درون سینـه ام یک خــشم

 ودردی مانده در بغــض گلویم.....با نگاهی تر

 وچشمم خیره برآن آینه ای لبریز اندوه است

وبس رنجیده خاطر

 ...خیره مانده در نگاه موفریاد است

و اندوه است...و یک دل ...بس شـکسته

... غرقه در گفتار

 میان آینه با دیدگان تر

نگاهش خیره مانده در نگاه من

گناهش بی گناهی هاست

و از آن دل که جز عشقی

درونش نیست ...

فقط مانده نگاهی تر ...و بس محزون

میان آینه در خیرگی بر دیدگان من

  چه گویم دیدگانم را

که میخواهد جواب قلب من باشد

که میخواهد نگرید بیش از این با درد

!!! 

    ومن در باور خود هرچه میگردم

گناهی را نمی بینم

که محکومش شوم اینگونه با تلخی ء بد بینی

که "من" جز "من" نبودم 

  در تمام زندگی با خود

ویا با دیگــــــری هر کــس

 ...که با او همسخن گشتم

 و حتی باور من نیز

به بُهت ءحیرتی بر من نظر دوزد

و می پرسد مداوم پشت هم

.بی هر درنگی از منو از دل:

 درمیان اینهمه " باید نباید ها"گناهم چیست؟

!!!
 بجز یک همدلی یک دوستی..

یک مهربان دل بودنی.. 

در زندگانی من چه بودم .....باور من چیست؟

مگر قلبی شکستم

یاکسی رنجاندم از ظلمی

؟؟!!...

 مگر جز مهربانی

راه دیگر رفته این قلبم؟؟؟

 مگر جز بر امیدی

حرف دیگر بر زبانم بوده با هر یک دل

 نومید.... مگر بر گریه وتنهائی قلبی 

بجز یک مهربان بودم؟!مگر هر دل

نباید همدل همرا ه و یاور وار

بپاخیزد برای یک دل دیگر

به همراهی بدلداری؟

گناهم چیست.....دلی بودم بیک باور

که دنیا مظهر عشق ومحبت.... مهربانی هاست

 چه خوش باور چه ابله بوده این قلبم

!!!
خداوندا همه اینها ...چه شد در سینه های ما؟

بگو آن باور زیبائ ما ......یک باور از رویاست ؟

بگو این داوری ها چیست؟

کجا ی زندگی گم شد... همه ایمان و باورها

!!!
کجای راه من بوده خطا در بازی اینها؟!

اگر شعری نوشتم شعر قلبم بود...

 اگر حرفی زدم

 ....آئین مهری در کلامم بود...

اگر پندی دهم جز از ره یک مهربانی نیست

چه میگویند....... چه میخواهند؟

من اما  " مــن "  فــقط بودم....

 نه نیرنگی شناسم در وجود خود.....

نه ننگی را پذیرم بر دلم هرگز

که این دل هم نشانش.....

جز مـحبت نیـست!!!

ورنگ سرخ دل...

 رنگی بجز رنگ صداقت نیست!!! 

همه این داوریها

ازسیاهیهای قلب ء مردمی فانی ست

...که قلبش آشنا با گفته های پاک یزدان نیست!!!

من اما مــن فقط بودم

" و  " مــن"  بودن گناهی نیـست !!!

چو میدانم دلم از هر گناهی عاری وخالیست

چنین بودن گناهی نیست!!!

و تو ای آنکه بی رحمانه تازیدی...

به قلب سرخ یک عاشق ..

که قلبش ماءمن عشق و عطوفت بود....

تو خود را سوزنی زن

تاکه دریابی گناهت چیست!!!!


که ناحق تاختن بر دیگری.....

لطف و محبت نیست '''

و راه آن خداوندی که میگوئی

چــنین ره نـیــست

مرا درســینه ام یک خانه ’سرخی ست:

در آن عشق و محبت.. غصه واندوه ...

در آن شور و رفاقت تا ابد انبوه

!!

درونم مظهر مهر و امید و

گلشن صدآرزوها بوده ست

 .... پر از عشق خداوندی که شاهد بوده قلبم را

!!!

مرا آن خانه ای بوده...

که نامش بوده " دل " از لحظهء آغاز

دل ما بود...و این دل پر از خواهش بود...

پُر از شوق رهائی ها...پُ

ر از عشق خداوندی...که بامن

بوده وُ همواره خواهد بود!!!

کنون اما... کنون اما... دگر افتاده زیر پا...

 دل دل شیدائی همواره محزونم

دلی که بی سبب نامردمی میدید...

دلی که عاقبت از دست تو خون شد

من اما " من " فقط بودم...'

'من اما " من " فقط بودم...دلی تنها...دلی تنها

  ف.شیدا  /فرزانه شیدا

1384

 

Farzaneh Sheida

سایت آشیانه شعر:  فـرزانـه شـیدا

http://www.fsheida.com

در‌آغوش شعر: فرزانه شیدا

 http://www.fsheida.com/

در آغوش تنهائی : ف . شـیدا

http://fsheida.persianblog.ir

.... فارسـی شـکر است...

برگزیده اشعار فرزانه شیدا

بروی لینک کلیک بفرمائید

iran.blogme.com/565/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%...

 
 
پنجره ای بروی عشق
 
اگر میشد پنجره ای گشود به باغ محبــت
 
به باغ دلهای عاشق
 
اگر میشد گلهای گلشـن محبت را
 
بـوئـید
 
اگر مــیشد باغبان عشــق بود و
 
پاســدار مهـربـانــی
 
هـرگـز دلـی نمی شکســت
 
هــرگز محبتــی فراموش نمیشد
 
هـرگز دلــی تنهــائی نمی کشیــد
 
و مهـربانــــی
 
شکـوفـه های پر عــطر خویـش را
 
درباغ روح انسـانــی
 
شکفتنـی همیشگی داشــت
 
در طــراوت روح
 
اگر مـــیشد
 
پنـــجره ای گشــود
 
به باغ محبــت ها
 
و دل را به عشـــق بخشیــد
 
اگــر میشــد...اگــر میشــد
!!!
 
(از ف.شیدا-فرزانه شیدا)

آشیانه های شعر فرزانه شیدا:

http://www.fsheida.com
http://fsheida.persianblog.ir
http://farzanehsheidaa.blogfa.com

    گالری عکس: آلبوم عکس های منتخب ف .شیدا

  عکس هائی از اسـکاـندیـناوی ( نروژ- سوئد- دانمارک- فنلاند)

( دیوان اشعار فــرزانه شــیدا : آشــیانهء شعـــر):

http://fsheidaaa.blogfa.com/

 

 

هــمیشه معـتقدم فارسـی شکــر اســـت

 

ذرات طلائی ۱ -سخنان بزرگان واندیشمندان ترجمه فرزانه شیدا

 

60 سخن از بزرگان اروپا به انتخاب و ترجمه فرزانه شیدا

60 سخن از بزرگان اروپا
انتخاب و ترجمه : فرزانه شیدا

 


 

ماخذ محقق :

1- کلماتی که زندگی می کنند

(ord som lever)
نویسنده: مارگارته بُونه ویه
MARGARETE BONNEVIE

أود  یان   هولن
odd johan holen

2- چیزهائی که میشود اینگونه گفت!!!

(DEN SOM KUNNE SAGT SÅNN!!)

مترجم: فرزانه شیدا
FARZANEH SHEIDA

درباره کتابها :

نخستین کتاب :کلماتی که زندگی می کنند.

این کتاب شامل چهارصد (400) جمله  ازحُکما و بزرگان نروژ  و  سایر کشورهای

جهان می باشدکه شامل 10 بخش میگردد که هشت بخش آن به هشت(8) زبان زنده دنیا

ترجمه گردیده است که  عبارتند از:

(  انگلیسی نروژی آلمانی سوئدی دانمارکی.ایتالیائی.فرانسه ولاتین)

و  بخش نهم(9) مشتمل از  ضرب المثلهای متداول اروپائی و

در آخرنام نویسندگانی است که به زبان نروژی :این  "ذُرّت های طلائی" یا به زبان ما" جملات طلائی"

از بزرگان را بیان کرده اند
*
کتاب دوم: آنچه که میشود اینگونه گفت!!!

*نویسنده:أود یوهان هولن

که شامل بخشهای مختلفی در زمینه های مختلف:

احتماعی سیاسی ورزشی هنری وغیره میباشد

و بیشترین جملات از این کتاب ترجمه گردیده است

و مترجم با در نظر گرفتن  دین, آداب ,سنت  وفرهنگ جامعه

کلماتی را برگزیده است که مغایر با شئونات  اسلامی ,اخلاقی و اجتماعی ما نباشد!!!

امید که از   این "کلمات طلائی"

استفاده برده و مترجم قادر بوده باشد که اصطلاحات  وکنایایت  و مفهوم اصلی

عبارات فوق را  به شیوه ای قابل قبول طبع  همگان  با این اثر  منتقل کند!

با امید موفقیت همیشگی برای شما در راه زندگی:
(فرزانه شیدا)

****
بخش اول زندگی وعشق:

*
انسان  تنها  یکبار  زندکی میکند درنتیجه , امکان آن بسیار  کم خواهد بود
که  چیزی را دوبار تجربه  کند که  بیشترین  شوق و هیجان را باو  میداد!!!
لانگه لونینگ
*
مسلم است که در زندگی بسیار ساده تر  است که انسان به  داخل شهر رفته
در  رستورانی ساکت وآرام به آسوده گی بنشیندونوشیدنی خود را
بآرامی بنوشد در زمانیکه اساس   زندگی  
بر پایهء تلاش جهد وسازنده  بنا شده است!!!  
آریلد نیگوست
*
من فکر میکنم هیچ احساسی
رهائی و آزادی بیشتری را به کسی  نخواهد داد  وقتی که جرأت کنی
در زندگی بمانند یک اتومبیل مجدد بچرخی و  دور بزنی!!!
ماریه بونه ویس
*
زندگی من همواره چون فاجعه ای بوده است که هرگز اتفاق نیافتاده بود !!!
  أوئستین  وویک
*
من احساس میکنم همواره بدنبال چیزی هستم که  هرگز  نخواهم یافت!!!
أوله نوئرر
*
زندگی کوتاه تر از آن است که درتمامی مدت با جدّیت بآن نگاه شود!!!
(گاه باید فکر روح ومغز را استراحت داد)
أرلین  لاگ راید
*
بسیاری افراد  زمان زیادی را صرف می کنند تا زندگی خود را بسازند
بی آنکه بدانند در این جستجو  هرلحظه در حال زندگی کردن هستند!!!
پئر بُورتن
*
برای من سفر مانند مجازاتی ست که  بخود می دهم در زمانی که زندگی
در نگاهم بسیار آزار دهنده و تلخ می شود!!!
برگلیوت هوبک هاف
*
پول در تمامی دنیا مانند یک بیماری ویروسی است
که مردم دنیا نمی توانند از شر آن خلاص شوند!!!
جورج آپنس
*
رابطه من با پول ، این گونه است که من  هرگز اهمیتی به آن نمی دهم
اینگوارد آمبیورسن
*
برای من همیشه یکسان بوده است که صفرهای روی  پول و چک و...
در جلوی  آن  قرار داشته باشد  یا در پشت آن !!!
(کنایه ای  از  اینکه پو ل برای  من  ارزشی  ندارد!!!)
تور أرلینگ استاف
*
برای من بزرگترین  مسئله  دو جانبه در زندگی این است  که عاشق کسی باشم  که  عاشقانه  دوستم  دارد!
ماریا مُراستُود
*
داشتن یا بدست آوردن  کسی آنقدر ها مهم نیست
آنچه مهم است این است که  عاشقانه  یکدیگر را دوست داشته باشند !
اوآ سی دبرِرگ
*
من فکر میکنم همه زندگی رویائی ست از  عشق!
أوله پاسه
*
من میدانم که من زیباترین عشق خود را در یک کتابخانه ملاقات خواهم  کرد!
هاوارد سیلته
*
در زندگی هیج چیز مهم تر از این نیست که با قلب خود در صلح باشی
نینا کارین مونسن
*
من هرگز اجازه نخواهم داد پول مانع کاری شود که می خواهم انجام دهم!!!
کارستن ایس شن
*
در کار یک سیاستمدار عشق بایدنقطه یا نشانه  هر هدف باشد!!!
رئول استین
*
این کمکی نیست که تو مداوم کاری را انجام دهی که از عهده ء آن بر میائی
مهم این است کاری را بتوانی انجام دهی که تاکنون نمی توانستی و یاد  نگرفته بودی!!!
بیانجار هُوُف
*
تغییر آن  چیزی نیست که می آموزیم آن چیزهائی ست که از دست می دهیم
جوستین گاردر
*
دنیا پر از مشکل گشاهائی ست   که  بدنبال   مشکل ها  می گردند!!!
پئر اسلاکرتس وُوگ
*
انسان  نمیتواند  کیف  پول خود  را در   قلب  خود داشته  باشد!!!
تئو کوریت زینسکی
*
یک ریاضی دان کسی است که به تنهائی می نشیند وسعی می کند
مشکلی  را حل کند که حتی خودش هم نمی دانست  چنین مشکلی وجود  دارد!!
آتله سربرگ
*
دانش اقتصادی چیز شیرینی است اما برای اقتصادانان در این معقوله هیچ دینامیت هیجان یا کششی در آن پیدا

نمی شود بخصوص در  مقابل آنانی که بدنبال رویا  و آرزوهای  بزرگ می روند و سعی می کنند آنرا انجام داده و

کنترل کنند!!!
فرانس ویدربئرگ
*
زندگی کوتاه است اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد
فررد هاند هاین
*
در تصور من زندگی مانندنقطه ای روشن در تاریکی ست
شل استاه
*
این نظر شخصی من است : شاد بودن مهمترین کاری ست که یک انسان می تواند انجام دهد!!!
تیرین لیسه
*
اینکه کسی تبهکار اجتماعی باشد مانند این است که هفت سال با کوشش و سختی در دانشگاه تحصیل کرده

باشد اما هیچ چیز نیآموخته باشد!!!
أوله جیمز اوناستاد
*
در زندگی چشیدن طعم ها تلخی هاست که لذت طعم شیرین را افزون می کند!
*
آن کسی عاقل و باهوش است که در امروز زندگی می کند نه در گذشته و نه در آینده!
؟
*
معلوم نیست انسان تا فردا زنده باشد
از این رو در لحظه های حال زندگی تلاش خود را برای زندگی کرده بکار بگیر !
؟
*
جوان بودن مانند رها بودن در باد است که سریع  نیز می گذرد!
نیلسه أوله أفته بُرو
*
بسیار سخت است که مرد باشی اما قادر به کوبیدن میخی ساده  نباشی!
(در کنایه  به : کارائی و همت  انسانی)
پُل گراهاند
*
هر انسان یک جزیره است درمیان دریای عشق و محبت ، که انسانها را بهم وصل می کند!
أوسه ریتر ایویدسن
*
کشتن میل ستیزه جوئی در بسیاری زنان  کاری بی اثر است  و درست مانند آن است که
سعی کنی با فشار بادکنکی را در زیر آب نگه داری دوباره بیرون می زند!!
ورا هتریکس
*
تعطیلات مانند پیش غذائی از بهشت است!!!!
(کنایه ای بر ضرورت تعطیلات در زندکی آدمی)
آلکس یوهانسن
*
پیدا کردن شیطان کاری بسیار ساده است کافی ست باطراف خود بنگری
کمی نخواهد پائید که اثری از او پیدا خواهی کرد!
آندریاس شارت,وورد
*
من خداوند را باور و قبول دارم مشکل اینجاست که آیا او هم مرا قبول دارد؟!
أوله پأئوسه
*
در هر یک نفسی که می کشی هم آسمان موجود است هم زمین!
لایف أوترسن
*
تا زمانی که احساس می کنم نقاشی ونقش اصلی را نیافته ام به کشیدن ادامه خواهم داد!
پئر کلیوا
*
من می توانم زمان زیادی را صرف کنم تنها برای انتخاب رنگ مسواکم
( کنایه از اینکه تفکر برای هر چیزی هر قدر ساده ضروریست)!
هیلده هوملُوو
*
سخت ترین مأموریت که گرفتم این بود که پرنده ای را شاد بسازم
با وجود داشتن پرنده های در یخچال اینکار بسیار سخت بود!!!
فاین هالد
*
در واقعیت امر همهء انسانهای بالغ بمانند کودکانی
در پشت نیمکت مدرسه در ماه اگوست(مهر در ایران)هستند!
جانیکن إورلاند
*
بسیارند کسانی که قادر به انجام کاری هستند
اما  نمی توانند بیشتر از این که هستند  باشند!!!
جاکوب ولمان
*
هیچ دلیلی ندارد شاگردی را عصبانی وپریشان کنیم
و سپس به تماشای او بنشینم!
ماریا بن ست واگارد
*
هدف زندگی باید براساس این باشد :که درپیری با سلامت از دنیا بروی اما یک عمر قلبی جوان داشته باشی!!!
اوسه ریتر اویدسن
*
کلمه مانند آب روان است که براحتی جاری میشود!
توالد استول تندبئرگ
*
هرگز کسی که استعداد خوبی در تایپ کردن دارد پروفسور  نخواهد شد!!!
لوسی اسمیت
*
زندگی آنقدر کوتاه است که بعضی ها فقط میرسند
کارهای ضروری خود راانجام دهند!!!
فرد هند فاین
*
اگر قرار است  انسان روزی تعادل روحی خود را   از دست بدهد و بشکند
بهتر آن است که در جوانی باشد چرا که  بعد از آن  محکمتر وقدرتمند تر زندگی خواهیم کرد!
آرید هالاند
*
زندگی کردن چون مجموعه ای ست از لایه های زیرین یک سازنده گی عاشقانه ایست
که دوباره و دوباره در طول زندگی بازسازی می شود اینرا زمانی باور می کنی که آنرا امتحان کرده باشی!!!
بیورنست یئرن
*
انسان آن چیزی خواهد شد که خود باور دارد!
أودنه ساندروُل
*
زندگی زمانی معنا پیدا می کند که آن کارهائی را انجام دهی که جرأت انجام آن را نداشته ای
*
هر چیزی که بیرون از محدوده آبرو باشد جز شکست وتباهی نتیجه ای نخواهد داشت!!
سامر سومروم

 


...و چند ضرب المثل اروپائی:


* همیشه به آنچه می خواهی فکر کن اما در مورد آن کمتر سخن بگو!

*در همه چیز همه چیز  هست!!! (ضرب المثل فرانسوی)

ودر ختم کلام :

نویسنده کتاب :أود یوهان هولن*: ( آنچه که می شود اینگونه گفت!)
 
کتاب خود را اینگونه به اتمام می برد که:
کتاب به آخر رسید  ولی یادآور سه چیز برای من بوده است  و آن اینکه همه خوبی ها در سه چیز است :

ALLE CODE TING ER TRE

1_اینکه من چیزهائی خوبی آموختم که هیچ جوابی برآن پیدا نمی شود!
هلگه توُروُند

2_بهترین چیزهائی که همیشه منظور من بوده است, آرزو می کردم که مد نظرم نبود!!!
فرانس ویندر بررگ

3_وسرانجام اینکه من از حماقت های خود در زندگی پخته شده ام!
الینُور فلور

 
****
*امید  در این رهگذر لحظات  خوبی را  سپری کرده باشید*
به نام او بپایان می برم که شروع  همه آغازهاست

شعری از:فرزانه شیدا سراینده مقیم نروژ

 منبع سایت جاودانه ها سخنان بزرانواندیشمندان جهان:

http://iran.blogme.com/

یکی در بروی دلم باز شد

دری آسمانی بسوی خدا

از آن لحظه دیدم دلم شاد شد

ز آسایشی غرق لطف و صفا

جهان در نگاهم بسی کوچک است

چو دیدم بدل پرتو و نور عشق

محبت به قلبم قرین گشت و باز

شدم همدم شاد و مهجور عشق

نمیترسم از مرگ و مردن چو باز

بهشتی مرا سوی خود می برد

خدایم مرا داده این آسمان

که زآن هر دلی ملک خود می خرد

به آن آسمان جای هر دل جداست

هر آن دل که لبریز عشق خداست

کسی جای کس را نخواهد گرفت

دل پاک وعاشق چو روحی رهاست

تو اعمال خود بین و بر خود نگر

به عشق خدا بوده ای پایدار؟!

توانی بگوئی که آزاده ام؟

به قلبی رها یا دلی رستگار ؟!

بکوش و چنین باش و پاکی گزین!!!

که هر دل به چشم خدا زندگی ست

خدا بنده خود شناسد به نیک

و داند که او لایق بنده گیست

دعایم فقط سوی او یک دعاست

خدایا ره خود نشانم بده

زعشقت دل خسته سیراب کن

تو صیقل بر این روح و جانم بده

بده یاریم تا که در راه تو

ره رستگاری ره دل شود

بپای تو جان را فدا میکنم

که عشق تو در سینه کامل شود

بهشتم توئی آسمانم توئی

زمین و زمان با تو معنا دهد

دل خالی ازتو دلی تیره ایست

که دل بر همه سود دنیا دهد

من اما ز این بیکران دشت تو

نکردم طلب ذره ای سیم و زر

مرا آن طلای محبت توئی

دلم را درخشان ز دنیا ببر

مرا عشق تو ثروت عالمی ست

چو دل برگزینی منم بی نیاز

مرا آسمانی جهانم بده

مرا بنده ای خوب و لایق بساز

جمعه 1 دی1385

 فرزانه شیدا