ساها - شیدا

 

   *   ساها شوکران   *

 

گشته ام بانام ساها پدیدار.... امدم چون ذره ناچیز به دیدار
 

  

ای مسافر که بی نام در این ره میروی
بازا که جز سوختن ارمغانی برای ما نداری
ای که گرد جهان دل بسی چرخیدی
بیا و دلدادگان را به رخساره ای مدهوش کن
ای که شیدایی وگریزان از من درویش
بیا و چراغ دیده را به نگاهی روشن کن
 


ساها

گاهی درشت اندامی به دیده اید در نبودنه
گاه خرد به دیده نیاید
اما به زیر پا یه صدا در اید
من همان خردم ای بانو
ساها را می گویم
 نویسنده: saha  

  

تمام شدن کور راهی است برای انان که مسلکشان رخوت است  

 و مسکنشان وادی الممات  
اری ای رهگذر ...کمی تامل کن.این ره که میروی راه نوباوه گان 
  

گریزپای است 
مرا نه مهری بستر است نه پیمانه هوسی لبریز  

که با ان تو را در بر گیرم . . 

مرا در هم کلام بودن چیزی جز همتی بلند نبود 
در این دارلفنا که از بلاد خرابات مجاز است مرا 
 

 جز دلی شیدا در دست هیچ نیست 

بر تن تب دار نیاز مرحم زدست بیگانه به هیچ گاه نخواستم 
مرا نه انان خوش است نه اینان 

بارها گفتم که مرا جام شوکران به دست خوش تر بود  

...آری رهگذر
.................
شوکران
 نویسنده: saha- ساها شوکران 

  

ترجمه متن درون عکس :*( نروژی-فارسی ):   
یک   گل رز میتواند هزاران  حرف بگوید (ترجمه: ف.شیدا)