اندر احوالات عشق |
چقدر روان و ساده بازگو میکند
با نام وزن عشق
متعجب از خود با ان فاصله و دلباخته به ان عشق شانزده ساله محجوب است وهمین وزن حیا سنگینی شب های تنهایی و شیدایی او را
سنگین تر میکند تیک تاک ساعت و چرخش عقربه ها.....می دانم .
آری می دانم دوست من در نگاهی فارغ از شهوت دد گونه و محو دلارامی و بوسه بر گونه
در انتظار این که جفت شیش بیاورند تا برد
امروز را به تلافی باخت دیروز رقم بزنند
اینجا مسکن مارهای سفید وسیاه است.
مرا نشانه رفته
ومن تنها و بی پناه بودم در مهمانی مارها تنها میزبان بودم
آخر چندی پیش همه موش خرماهای شهر را گرگ ها دریده اند
اخر زمانی که طاق اسمان سوراخ شد.تو تنها کسی بودی
که گرومپی افتادی در مهمانی
وقتی چشم باز کزدم ..... آه من خسته شدم . بعد از این که چشمم رو باز کردم تو شروع کن
******************* * کاتب: ساها * نویسنده: saha * ساها شوکران
|