اندر احوالات عشق

 

 

چقدر روان و ساده بازگو میکند   


سرکشیهای بی غرض و گاه مهجور خودرا... 

 

با نام وزن عشق 


از دلبرکی خوش سیما با اندامی نو رس و شیرین سخن میگوید 


سر درگریبان است. 

 

متعجب از خود با ان فاصله و دلباخته به ان عشق شانزده ساله
 

محجوب است وهمین وزن حیا سنگینی شب های تنهایی و شیدایی او را 

 

 سنگین تر میکند
 

تیک تاک ساعت و چرخش عقربه ها.....می دانم  .

 

آری می دانم دوست من
 

در نگاهی فارغ از شهوت دد گونه و محو  دلارامی و بوسه بر گونه 


دیگران از چه می گویند ای دوست؟ 
 

در انتظار  این که جفت شیش بیاورند تا برد  

  

امروز را به تلافی باخت دیروز رقم بزنند 


با توام ساها .....هی ساده؟ 


از وزن عشق خارج شدی....برگرد.دوتا کوچه پایین تر 


خطر کردی دوست من مواظب باش
 

اینجا مسکن مارهای سفید وسیاه است. 


نگاه کن.....ان یکی از فکر درگیر من اویزان شده 


این را ببین چطور دندان تیز کرده و از دور برجستگیهای 

 

 مرا نشانه رفته 


همه مارها قوس وقزحی جمع بودند. 

 

 ومن تنها و بی پناه بودم
 

در مهمانی مارها تنها میزبان بودم 


رهگذری به تلخند گفت : 


تو راست می گویی... 

 

آخر چندی پیش همه موش خرماهای شهر  را گرگ ها دریده اند 


فی الحال برای میهمانی مارها فقط تو میزبانی 
 

اخر زمانی که طاق اسمان سوراخ شد.تو تنها کسی بودی  

 

که گرومپی  افتادی در مهمانی 


رهگذر این را گفت و رفت
 

وقتی چشم باز کزدم ..... آه من خسته شدم .
 

بعد از این که چشمم رو باز کردم تو شروع کن 


من  همین جا می خوابم 

 

   ******************* 

  * کاتب:  ساها * 

       نویسنده: saha * ساها شوکران    

   

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سجاد یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ب.ظ

و هرروز بر چشم دلم ژا می نهند این بانو
و من شر مسار از .........خدایا
تورا برای نعمت در این لحظه


خانم فرزانه شیدا
به قول کودکی.......هزارتا دوستان دارم

درود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد