ترانه عشق
کسی می خواند
صدائی از آنسوی زمین شاید
یا از ماورائی دیگر
وروح در خلسه ای آرام
به طبیعت پیوند میخورد
با نسیم با شبنم با باد
با برگ لرزان بر درخت
با چشمه رود دریا
وآوائی تکرار میکند
در تمامیت بیصدائی
ترانه شکفتن را
آنگاه که در دلی عشق جوانه میزند
وگوئی طبیعتی دردرون جان میگیرد
وروح در میابد آزادی
جز در ترانه دوست داشتن نیست
در باغهای سرزندهء عاشقی
ای ترانه خوان سرزمین عشق
دیگربار منتظرند
دلهائی که در خلسه بیصدای روزهای در گذر
در جستجوی صدایت سرگردان مانده اند
بخوان...آری دوباره باز بخوان
ترانه عشقی را
که جویای شنیدنیم
بر آن دل که زندگی میخواهد
در طپشهائی بنام عشق
***
آه ترانه خوان سرزمین عشق
تو نیز میدانی تنهائی ز خاطر نخواهد رفت
مگر آندم که سکوت انزوا را ترانه عشق
با صدائی آرام ودلنشین از ماورای دنیائی دیگر
به نجوا مینشیند
ای ترانه خوان سرزمین عشق
تشنه ایم اری تشنه ءترانه ایم
وقتی که رسم زندگی در عاشق زیستن است
بخوان ترانهء عشقی را که فراموش گشته است
تا دوباره باز بشنویم دوستت دارم را
بگذار دل آرام گیرد
سر برشانه عشق
ف.شیدانهم اسفند
1385