تئاتر دانشگاهی امروز؛ بدون انگیزه، خالی از خلاقیتموضوع:فرهنگی و اجتماعی |
نگاهی به وضعیت تئاتر دانشگاهی به بهانه برگزاری یازدهمین دوره این جشنواره رضا آشفته یازدهمین دوره جشنواره بینالمللی تئاتر دانشگاهی ایران، بهانهای شد تا درباره وضعیت علمی دانشکدههای تئاتر این مقاله نوشته شود.
جشنواره تئاتر دانشگاهی بازتاب فعالیتهای علمی دانشجویان تئاتر است. چنانچه در سالهای گذشته همین جشنوارهها معرف هنرمندانی شد که بعدها در تئاتر، سینما، و تلویزیون جز نامآوران کشورمان شدند. در دهه 70، اصغر فرهادی، پریسا بختآور و علی خودسیانی نمایشی به نام "ماشیننشینها" را کار کردند که در زمانه خود یک تئاتر پر سر و صدا شد، همین کار باعث شهرت این سه هنرمند و جهت دهی به آنان برای رفتن به سمت حرفهای شدن شد. آن سه در ابتدا به تلویزیون رفتند، و به مجموعه سازی و مجموعهنویسی مشغول شدند. اصغر فرهادی و پریسا بختآور در مرحلهای بعد سینما را محل کسب و کار خود قرار دادند و علی خودسیانی هنوز هم به نوشتن، ساختن و تهیه برنامههای تلویزیونی مشغول است. از این دست نمونهها به وفور دیده میشود. نغمه ثمینی که امروز به عنوان نمایشنامهنویس، فیلمنامه نویس و منتقد فعال است، و در کنار آنها به تدریس هم مشغول است. محمد عاقبتی که امروز کارگردان مطرحی شده است. پیام فروتن که در طراحی صحنه فعالیت میکند و در دانشگاه هم تدریس میکند. قربان نجفی که بازیگر سینما و تلویزیون شده و هراز گاهی به تئاتر هم میآید. چیستا یثربی که روانشناسی خوانده و خود را در همین جشنوارههای تئاتر مطرح کرده و امروز به نوشتن و کارگردانی و تدریس مشغول است. این هنرمندان جوان در دل همین جشنوارهها به ارائه آثار و تجربیاتی پرداختند که ماحصل جستوجوهایشان در دل دانشکدههایشان بود. یعنی آنچه آموزش میدیدند و آنچه مطالعه و تجربه میکردند. در کنار هم قرار میگرفت، و تولیدی از این همه تلاش به صحنه میآمد که قابل تامل و دفاع بود. اینان به سمت سوژههایی میرفتند که ضمن نوآوری و خلاقیت، از یک هویت مشخص و یا محتوای قابل استفاده قوی برخوردار میشد و هیچکس از دیدن این آثار پس زده نمیشد. بلکه برعکس جذب کار میشد و به پروسه تولید بیشتر میاندیشید. چطور میشود یک دانشجو در طول دوره تئاتری خود به اینجا میرسد؟ اما به مرور این پروسه دچار افت و افول میشود، و نتیجهای غیرمنتظره و غیر معمول به صحنه میآید. مگر خلاقیت و نوآوری با شلختگی و محتوا با هویت گریزی همسو است که نسل امروز بیشتر طالب چنین خاستگاهی است؟ یک نمایشنامهنویس، یک کارگردان و یک بازیگر باید پروسه متحدالشکلی را طی کرده باشند، و تمام آموزشهای لازم و کافی برای طی کردن موانع گوناگون آن پیشبینی شده باشد تا سرانجامی قابل درک و استناد به وقوع بپیوندد. در اینجا باید دید که مشکل از استادان است. یا طرح درس و نحوه چیدمان دروس مشکل دارد، یا مشکل در خود دانشجویان است. استادان که عموما تغییر نمیکنند و طرح درسها که کمافیالسابق پابرجاست، بنابراین خیلی راحت نوک پیکان به سوی دانشجو نشانه میرود که او دیگر انگیزهای برای درس و آموزش و تجربه و خلاقیت و هویتیابی ندارد. بلکه او دچار نوعی یأس و یا ترس و واهمه از رویارویی با واقعیتهای اجتماعی خود شده است. نسلهای قبلتر با مشکلات بیشتری روبرو بودند. سختگیری در دانشکدهها بیشتر بود و هنوز بارقه رنج ناشی از جنگ تحمیلی و فشارهای اقتصادی و تحریم اقتصادی دنیا بیشتر بر روح و روان آدمها احساس میشد. هنرمندان جوان آن دوره هم از این فضا درد و رنج بیشتری را احساس میکردند. اما انگیزه مضاعفتری برای یافتن خویشتن و پرداختن به مسائل جدیتر داشتند. آنها در پی رویارویی با مشکلات و دردسرهای پیرامونی بودند و در این برهه به جستوجوهای عجیب و غریب میپرداختند و کشف و شهود یاریگر آنان برای بهتر بودن بود. آن دورهگویی همه میخواستند بر سختیها و مصائب احتمالی پیش روی غلبه کنند، و با سازگاری بهتر و بیشتر به قلههای رفیع هنر و هنرمندی برسند- اما امروز دیگر قله و ارتفاعی احساس نمیشود که بخواهند به سختی بر آنها فائق آیند، و به فتح آنها بپردازند. همین نکته مانع از کار کردن و تجربه کردن و رسیدن به منزلگاه خلاقیت و رهایی و نوآوری میشود. همچنین جستوجویی نیست در رابطه با هویت حقیقی افراد، تا بر این اساس بتوان مقابل هجمههای فرهنگی و تصنعی مقابلهای صورت گیرد. بنابراین هرچه دم دست میآید و از هر جایی مورد استفاده قرار میگیرد. امروزه ماهوارهها بهترین خوراک دهنده هستند و در این رسانه غولپیکر که هیچ هدف و مقصد متعالیای پیدا نمیشود، تاثیرپذیران نیز سعی در بیراهه رفتن خواهند کرد. البته شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز میتواند در این بیهدفی مداخله داشته باشد. تا افراد جوان نسبت به آینده خود بدبین شده و دست از کار و تلاش بردارند. در صورتی که امید و روشنبینی خود پدیدآورنده یک وضعیت بهتر و روشنتر خواهد بود. این مساله نیاز به آسیبشناسی علمی و روانی دارد تا بر پایه دادههای محکم بتوان به یک راهکار اصولیتر رسید. چرا دانشجویان تئاتری نسبت به یک دهه ماقبل خود دچار افت زیباییشناسی و خلاقیت هنری شدهاند، با آن که نسل امروز از امکانات بیشتری بهرهمند هستند و منابع بهتر و بیشتری را در اختیار دارند چرا از این امکانات استفادهای نمیشود؟ این موارد زنگ خطری را به صدا در میآورد که اگر گوش شنوایی نباشد که با آن مقابله نکند، به تدریج شاهد از هم پاشیدن بسیاری از معیارهای هنری و انسانی خواهیم بود. اگر در دورهای هنرمندان و ادیبان دوشادوش تحولات اجتماعی و مردمی، به خلاقیت و ارائه آثار هنری و ادبی میپرداختند، امروز دیگر یک گسست کاملا محسوس مانع از جمعبندی و ارتباط متقابل بین هنرمند امروز و پدیدههای اجتماعی میشود. فردیت مضمحل و مضطرب که در پریشان احوالی خود گم و گور است، و با ابهامی گنگ به خلاقیتی کور و غیرمرتبط با دیگران میپردازد. نتیجه اینکه اثری در خور و شأن دیگران خلق و آفریده نمیشود. اگر وضعیت جشنواره تئاتر دانشگاهی کمی غیر متناسب به نظر میرسد، ریشه در همین بر هم ریختگی فضای دانشگاهی دارد. دیگر کمتر دانشجویی با علاقه و شدت و حدّت به دنبال یافته های جدید و ترکیب آن با نظرگاههای شخصی و مطالعاتی است. بنابراین پیش پا افتاده ترین ایدهها تبدیل به جریانات معمول دانشگاهی میشود، و دیگر از افکار عمیق و ژرف در این آثار خبری نیست. بنابراین دیگر جای امیدی نیست که از دل این هنرمندان جوان، به فهرست نخبگان هنری و حرفهای جامعه نام و نشانی افزوده شود. البته این یک پیش فرض است، شاید به مرور و پس از تحصیلات دانشگاهی فرصت دوبارهای برای تحرک و بازیابی خویشتن صورت گیرد. این دیگر چیزی خارج از تصورات فردی نگارنده یا هر اهل تحقیقی است، و باید در آینده این مساله ردیابی و سنجیده شود. شاید هم همین مساله در آینده تبدیل به بحرانی بزرگ در زمینه هنر کشور شود که ریشه در امروز خود دارد، و متقابلا به چنین جریان شلخته و بیهویتی گره خورده باشد. سایت شعر نو: |
نوشته شده در چهار شنبه 11 اردیبهشت 1387 - 18:22:35 ارسال از رضا آشفته
|